جنوبی ترین مرد



قدرتِ فراوان باعثِ بی تفاوتی نسبت به دیگران می شود. ریشۀ اهمیت دادن به دیگران در نیاز و وابستگی است. این یک واقعیت اجتناب ناپذیر زندگی انسان هاست. تربیت ها و آموزش های فراوانی باید صورت پذیرد و ساختارهای بی شماری بِنا شود تا قدرتِ فراوان و اخلاق نسبی ممزوج گردند

ادامه مطلب

من خودم منتقدآدمهائی هستم که همه چیز راسیاه و سفید می بینند و یاعادت دارند سیاه نمائی کنند .

انسان بایدواقع بین باش .هیچ چیز دردنیا مطلق نیست .اما این دلیل نمیشودکه هرکس از سیاهی ها سخنی گفت آدم بدبین و منفی بافی باشد و قصدسیاه نمائی داشته باشد.واقعیت این است که در کشورمان مقیاس بی اخلاقی ها وناهنجاریها و بی فرهنگی ها و.خیلی بالاتر از میانگین جهانی آنهاست و چنین ادعائی بهیچ عنوان سیاه نمائی نیست .

ادامه مطلب

مامردم خوزستان هرکدام یک زینب بلاکشیم .همگان تصور میکنند که ما مردمی فقیریم اما مافقیر نیستیم .اینجا اتیوپی نیست اینجا خوزستان است .سرزمینی زر خیر با منابع عظیم نفت وگاز و زمینهای کشاورزی مستعد و رودخانه های پرآب .درد ما این است که قربانی تبعیضیم .درواقع دولتمردان درطول چهل سال گذشته فقط فقر تولید کرده اند .ما اگر دچار تبعیض نبودیم میتوانستیم زندگی شرافتمندانه ای داشته باشیم بی آنکه طعم تلخ فقر را بچشیم اما دستهایی در کار است که نمیخواهد خوزستان و خوزستانی طعم خوشی و شادی را بچشد و این درد ما مردم زخم خورده از ظلم و تبعیض حاکم بر این دیاریم .

درد ما کم بود این بار هم سیل ماراتهدید میکند.

نمیدانم چرا هرچه بلا و بدبختی است سهم ما مردم خوزستان است .انشاالله به خیر بگذرد چون اگر خدای ناکرده دچار سیل بشویم کارمان با کرام الکاتبین است چراکه بسیاری ازبالادستیان چه بسا از خدابخواهند کل مردم خوزستان کن فی شوند تاآنها بیشتر به مطامع و مصالح خود برسند.

الهی به امید تو 


توروزای تلخ زندان گاهی دل میمیره از درد

روزائی هست که یه فکری نفسو میگیره ازمرد

اونکه توزندان اسیره گاهی دوست داره بمیره

یادزندگیش میفته بدجوری دلش میگیره

تو روزای تلخ زندان خدابهترین رفیقه

هرتکه چوب یه امیده واسه اونکس که غریقه

تو روزای تلخ زندان دل ورم میکنه از غم

گاهی بایه فکر موذی بخدا میترکه آدم

توسرش هزارو یک فکرتودلش هزارتا درده

اونجابین فکر و قلبها روز و شب جنگ و نبرده

دل میگه اینجوریا نیست فکرمیگه چه خوش خیالی

کی میدونه این که گفتم دقیقا یعنی چه حالی

کاشکی هیچکسی تو زندون عمرش رو تبه نمیکرد

کاشکی قلبها جای عشق بودهیچکی هم گنه نمیکرد


به خداعشق دروغی است بزرگ

هیچکس عاشق نیست

هرکه دم زد ازعشق

نادانسته و دانسته دروغ میگوید

قصداوتسخیر جسم است نه قلب

شرم داردبه زبانش آرد

لاجرم عشق شوددست آویز

تاکه آن عاشق دلپاک به مقصودرسد

بعدازآن دیگرازآن عشق نشانی نبود

لحن تغییر کند

کلمات ساده و بی روح شوند

عشق هم میمیرد

ودگر بار دلی میشکند

وزنی بار دگر می بازد

پاکی و باور و امیدش را

ولی یک روز ن میفهمند

که چراعشق دروغی است بزرگ

وچراهیچکسی عاشق نیست

وچه ها درپس آن عشق نهان میباشد

این ولی شامل زنها نشود

زن اگرعاشق شد

عشق او طعم حقیقت دارد

گرچه عمرعشق زن کوتاه است

تادرآخر به همان جمله ی اول برسیم

بخدا عشق دروغی است بزرگ


آدما توسینه شون دل ندارن

هیچکدوم انگاری مشکل ندارن

تودلت اگر غمی نشسته بود

یاکسی دل تو رو شکسته بود

باکسی چیزی نگوازغصه هات

کسی گوش نمیکنه به قصه هات

واسه ی خودت عزاداری بکن

مشکلی داری خودت کاری بکن

به زمین خوردی خودت پاشوبایست

اینجا هیچکسی بفکر کسی نیست

اینجاقلب آدما سنگی شده

زندگی ساز بدآهنگی شده

این روزاهرکی غمش تودلشه

هرکسی خودش پی مشکلشه

دردتو ربط به برادر نداره 

هیچکی حرف تو رو باور نداره

هرکسی تنها بفکر خودشه

خودشو کسی برات نمیکشه

پول داری پیش همه عزیز میشی

اگه جیبت خالی باشه ریز میشی

اینقدر ریزکه کسی نمی بینت 

دیده میشی واسه پول و ماشینت

همه ازاحوال هم بی خبرن

هرکی افتاد از کنارش میگذرن

یک رفیق گیر نمیاد که مرد باشه

یکی که مرحم روی درد باشه

زمونه اینجوره باید بسازیم

نباید دلو به دنیا ببازیم


ماخاک نشین وسرفرازیم

ازمنت خلق بی نیازیم

هرچند که درد کم نداریم

سرخم نکنیم و غم نداریم

شادیم که خداهمیشه باماست

بااو همه چیزخوب وزیباست

دردی چودهد کلید گنج است

گه شاهکلید،درد و رنج است

دردست خدانهی چو دستت

دیگر ندهد کسی شکستت

شاهی که خدا بود پناهت

ایمان به خدا بود سلاحت

انسان چوشناخت خالقش را

ازدست ندهد دقائقش را

بی معجزه روز شب نگردد

دل طالب غیر رب نگردد

محتاج به جز خدانگردد

یک لحظه ازاو جدا نگردد

هرلحظه خداست پیش چشمش

با اوست بقدردرک و فهمش

ازخاک رسدبه اوج افلاک

دیگر نکند نظاره بر خاک

دنیا به چه سان دهد فریبش

وقتی که خدا بود رقیبش

آن دل که درآن خدانشیند

معشوقی بجز خدا نبیند

دل نیست دگر چشمه ی نوراست

دروازه ی شادی وسرور است

ای کاش که قدرخود بدانیم

زندانی نفس دون نمانیم


تنهاشدم وقتی  که محتاجم به دلدار

اینسان به نکبت زندگی شدبرمن اجبار

تنها گناهم عاشقی بود و وفایم

عشقی که بادیوانگی کردآشنایم

لعنت به هرکس ادعای عشق دارد

چون کهنه شدبردیگری دل میسپارد

دیگرکسی باورندارد عشق کس را

دانند همه تفاوت عشق و هوس را

هرکس که ازعشق دم زندیک حقه بازاست

باعاشقان حیله گر بازی مجاز است

روزی چوکس پیش شماحرفی زدازعشق

خواهد به جیبش سهم افزون ریزد از عشق

حال مرااین خلق رنگارنگ ندانند

آنان که جزخودباهمه نامهربانند

هرکس که همراهت شودچیزی بخواهد

کاری کندرشوه و زیرمیزی بخواهد

اینان بجای قلبشان دارند قلک

جای مرام و معرفت دارند مدرک

غیرت برای پول وقدرت میزند جوش

آنجا که غیرت لازم است گرددفراموش

انصاف و وجدان و نجابت پرکشیدند

عشق و وفا و همدلی را سربریدند

هیچکس سراغ ازشرم و دلپاکی ندارد

مرگ محبت مجرم و شاکی ندارد

اینجااز انسانیت فقط جا مانده شهوت

بازار مردی و رفاقت گشته خلوت

شیطان دراینجاحاکم کل زمین است

شیطان به تخت بنشسته شهوت جانشین است

دنیابه سوی قهقرا به پیش باشد

انسان خودش رهزن به راه خویش باشد

اینجا کسی قدر حضورش رانداند

فاصله ی نزدیک گورش را نداند

دوروز دنیارابه غفلت سرنماید

بیهوده صرف زشتی و منکر نماید

فرداحسابی هست وازانسان بپرسند

شایدگناهان تو را آنجا نبخشند

اما پشیمانی دگر سودی ندارد

بیچاره آنکه قبل توبه جان سپارد


روزگارم سخت ودنیایم پرازاندوه است

دردلم درد و غم و دغدغه ها انبوه است

سالهاست امرادی حال و روزم خوب نیست

هیچ چیز زندگی برای من مطلوب نیست

همچو من آزرده از دنیای خود بسیار است

مردمی که زندگی برایشان غمبار است

بی گمان بودن در اینجا خود دلیل حال ماست

هرکه اینجاست بی گمان از آنچه بیند نست

البته در هر جهنم عده ای هم راضیند

آن جماعت که در آن در حال یکه تازیند

عده ای کین نابسامانی از آنان حاکم است

این سیاهی ارمغان حاکمانی ظالم است

اکثریت مردمانی خسته  ورنجورند

مردمی که برسکوت ازترس نان مجبورند


دیروزخبری منتشر شد که علیرغم عجیب بودن خبر و نبود ادله و دلائل مستندبرای آن باز هم نمیتوان به سادگی ازکنار آن گذشت .دیروز میرقلیخان معاون  سرافرازرییس مستعفی شبکه سه به نقل ازبرخی مقامات امنیتی آمریکا مدعی میشودکه هاشمی رفسنجانی تمام اطلاعات کشور راازطریق عربستان سعودی دراختیارآمریکاقرار میداده است.براساس همین مدعا نیز توضیح میدهدبه همین دلیل بعدازفوت اورابطه ایران وعربستان وارد تنش شده وبه تبع آن آمریکا نیزتغیررویه میدهد .

اگرچه اثبات این ادعا کار ساده ای نیست اما وقتی شخصا به رویدادهای گذشته و روابط ایران وعربستان و نیز رابطه ی آل سعود بارفسنجانی و اعطای امتیازهای ویژه به ایشان وکل افراد خانواده اش مینگرم  آن را چندان دور از ذهن نمی بینم .


توای ملعون که نان از دین بجوئی

بدان از دین نبردی هیچ بوئی

لباس عالمان دین بپوشی

ولی دین رابه دنیا میفروشی

شده دین چون دکان سودمندی

که درآن عرضه گردد هر چرندی

کنندآلوده دین را با خرافات

شده دین جایگاه انحرافات

کنون دین گشته آلوده به بدعت

دلیل شرک و الحاد جماعت

مذاهب فتنه در دین آفریدند 

مسلمانان دگر راحت ندیدند

مبلغان مذهب بی خدایند

به ایات خدا بی اعتنایند

بنام دین تجارت مینمایند

به این بهانه غارت مینمایند

بسی از واعظان مردم فریبند

که اغلب حقه باز و نانجیبند

خدالعنت کند این واعظان را

همه منافقان و مغرضان را 

که دین را اینچنین بازیچه کردند

زدندلطمه به اسلام هرچه کردند

کنون اسلام دگر صدپاره گشته

زنفرت و نفاق بی چاره گشته

مسلمانان بهم رحمی ندارند

زجنگ با یکدگر شرمی ندارند

تشیع مذهب مرده پرستی است

اهانت بر خدا وملک هستی است

خدارا در غبار پنهان نمایند 

بجایش معتقد بر صد خدایند

از اسلام جز خرافاتش ندانند

دو جزء از کل قران را نخوانند

به تاریخی که جعلی است تکیه دارند

هزار ترفند و مکر و حیله دارند

در اسلام دروغین صد خدا هست 

نفاق و شرک و تزویر و ریا هست

بلای دین اسلام واعظانند 

که درراه حقیقت رهنند

 


من ازدلدارو عشق خود گذشتم

چو دیدم خواستار بودنم نیست

چو دیدم انکه او را میپرستم

به هنگام غیابم غرق شادی است

کسی را که مرادیگرنخواهد

چگونه در کنارش سر نمایم

بسی مشتاق اوهستم و لیکن 

به ذلت برنداردگام  پایم

ندادم اشتیاقم را مجالی

که درهم میشکست اینسان غرورم

من از دلدار دیرینم گذشتم

ازاین پس سرنمایم بی سرورم


درسی که روزگار به آدم میدهد معمولا توأم بادرد است ولی بسیار ارزشمند و قیمتی است .میخواهم درسی که روزگار بمن آموخت راباشما به مشارکت بگذارم .

ازوقتی که خودم راشناختم همیشه آدم باشرم وحیائی بودم و ذاتا مهربان.اصلا دوست نداشتم باسخنی کسی رابرنجانم حتی اگر نگفتن آن حرف به ضررخودم تمام میشد.

نه گفتن برایم غیر ممکن بود وقتیکه میتوانستم بله بگویم .یکی از دوستان چندی پیش بمن گفت:رفتارتو طوری است که انگار به طرف مقابل میگویی ازمن سوء استفاده بکن ،حقم را ضایع کن و به من لطمه بزن .

وراست هم میگفت .به ندرت کسی درزندگیم حضور داشته که خواسته یاناخواسته به میزانی از خصلت من سوء استفاده نکرده باشد .متاسفانه هرچقدر بزرگترمیشوم وسنم بالاتر میرود متوجه میشوم اغلب چیزهایی که همواره آنها راخوب و ارزشمند میدانستم عملا بد و بی ارزشند و من به خاطراین  اشتباهات زندگیم راتباه کردم .

امروز دیگریادگرفتم که شرم وحیای بی جا اوج حماقت است .یاد گرفتم حرفی راکه باید بگویم  بدون هیچگونه ملاحظه ای بیان سازم حتی اگر سخنم طرف مقابلم را برنجاند .

یادگرفتم وقتی متوجه شدم که طرف مقابلم از رفتار سوء استفاده میکند به او چنین اجازه ای ندهم .یادگرفتم بخاطر  هیچکس ازحق خود نگذرم .یادگرفتم خودم را فدای هیچکس نکنم .چه اشکالی دارد که من هم گاهی بداخلاق باشم .چه ایرادی دارد که کسی از شخصیت من خوشش نیاید ؟مگر قرار است همه ازمن راضی باشند ؟ 

تابحال همه حتی نزدیکترین آدمهای زندگیم هم از شخصیت من سوء استفاده کرده اند و من بواسطه ی این تیپ رفتاری همیشه ضربه خورده ام .

جالب اینکه حتی یکنفر هم پیدانمیشودکه وقتی درمورد من قضاوت میکند حتی اشاره ای به این موضوع نماید .در واقع من تنها بااین شیوه ی رفتاری فقط به خودم آسیب زده ام .

عزیزان باور کنید زیادی خوب بودن خیلی بداست .حتی اگر نمیتوانید اماسعی کنید گاهی بداخلاق باشید .گاهی بی هیچ دلیلی نه بگویید .ناراحتی خود رانشان دهید .همیشه شما نباشید که گذشت میکنید ،کوتاه میایید و می بخشید.

آدمهای این روزگار لیاقت اینهمه خوب بودن شماراندارند.لیاقت عشق شمارا ندارند .برای آنها به اندازه ی لیاقتشان خوب باشید نه بیشتر چراکه دیر یا زود روزگار مانند من این درس رابشما نیز میاموزد.


رفتی اماکاش قبل ازرفتنت

میزدی تیرخلاصی در سرم

همچومرغ نیم بسمل گشته ام

که زدرد بالا و پائین میپرم

خود تو میدانی که بااین دردها

زندگی کردن عذابی ممتد است

مرگ بهترباشداز آن زندگی

گرتو را یار از قفا خنجر زداست 

زنده باشم بعدازاین دیگر چرا

گر ببینم یار من با دیگری است

برعذاب عشق لعنت تا ابد

گر سزای قلب عاشق خنجری است

هرکه عاشق شد پشیمان میشود

درد و غم پایان هر دلبستن است

هرکسی از عاشقی دم میزند

میرسد روزی که فکر رفتن است 

رفتنت را قلب من باور نکرد

چون تو را دلدار و یار پنداشتم

گر خلایق جمله دشمن میشدند

غم نبود وقتی که یاری داشتم

سالها بگذشت و در ناباوری

تازمین خوردم بدیدم نیستی

سالها از عاشقی دم میزدی

دیر دانستم که صادق نیستی

 

 

 


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

روغن های گیاهی خوشمزه بپز تقویت حافظه ام پی فایل - مرجع خرید فایل های دانشگاهی ما داعیه محو نظام سلطه را داریم دوربین های دیجیتال فارس درایو Manga Kar موسسه بزرگ قانون یار مبتکر کتب صوتی حقوق برای اولین بار در کشور Q